چند وقته که دارم حسش میکنم.گاهی مبهم و گاهی شفاف حسش میکنم.
- Dastkhat
- دست خط

میشه گفت یه مرحله از بودن، از راه نرفته، تجربههای نداشته، زندگیهای نکرده. یه فصلیه که خیلی چیزا اینجا برات واضح میشن، میفهمی که دیگه خیلی چیزا ارزش قبل رو ندارن و خیلی چیزا دیگه با ارزشتر شدن برات…
دیگه از سایهها نمیترسی، از زمان فراری نیستی، حوصلهت سر نمیره، دیگه نمیخوای سرگرم بشی یا خودتو سرگرم کنی
میخوای راه بری، نگاه کنی به گذشته که چه تجربههای نکردهای داری، دنبال اونا میری، دنبال فکرای و آرزوهایی که ته ذهنت بودن
دنبال زندگی کردن به معنای واقعی
دیگه وقتتو هدر نمیدی، نگران نیستی، آرومی
برات خیلی چیزا تغییر کرده، حتی معنای زندگی، «چطوری زندگی کردن»، با کی زندگی کردن، معنای لذت بردن و از چهچیزهایی لذت بردن
دیگه از چیزهایی که قبلاً لذت میبردی لذت نمیبری، دنبال گمشدههای جدید میگردی، خیلی حس غریبه.
اینا که میگن سن یه عدده، بهنظرم دروغ میگن یا دارن خودشونو گول میزنن
سن کاملاً داره بهت میگه الان چه حسی داری. خیلی حس غریبه، چند دقیقهست که دارم حسش میکنم.
این فصل چهلسالگی رو…