خوشحالیِ ناتمام

یه جملهای این چندوقت مدام توی ذهنم تکرار میشه:
«جایی رو ترک کردم که در اونجا خوشحال نبودم، اما ترک اونجا هم خوشحالم نکرد!»
این جمله توی همهی قسمتهای زندگی من اینروزها به صورت ترسناکی در حال تکرار شدنه.
بخشی از من در تلاش برای لنگر انداختن توی روزمرگی زندگی با همه ملالتهاش هست
و بخشی از من مثل کبوتری برای پر کشیدن بیقراری میکنه.
امیدوارم زور کبوتر به کشیدن لنگرها برسه
و بیشتر امیدوارم وقتی کبوتر پرید و رفت،
روی بوم دیگهای اونجا خوشحال باشه.